تاریخ انقلاب مشروطه (1)
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
اسباب مقدمهی انقلاب در ایران از سالهای زیاد فراهم میشد و آن منقسم میشود بر اسباب مثبت و اسباب منفی. در اسباب مثبته مانند انتشار علوم و معارف و جرائد و کتب انتباه انگیز و معاشرت با ملل خارجه در ایران و مراودات بینالمللی و سفرهای تجارتی و سیاحتی و رفت و آمد کلی عمله در ممالک خارجه و حرکات تجدد مذهبی و عکس تأثیرات وقایع عظیمهی بینالمللی مانند جنگ یونان و عثمانی و ترانسوال و انگلیس و ژاپن و روس و همچنین سرایت خیالات و عقاید تجددخواهان عثمانی و انتشار خیال اتحاد اسلام و همدردی با ملل مسلمهی دیگر و تأثر از مصائب وارده بممالک اسلامی از طرف فرنگیها و انقراض تاریخی آنها از یک طرف و سرایت انقلاب روسیه و اوضاع قفقازیه از طرف دیگر بتدریج متراکم میشد. در تأثیر این اسباب مثبته غالباً همهی ولایات مشترك نبودند و نتایج آنها در همهی مملکت عمومی نبود بلکه بواسطهی نبودن وسائل تمدن و مراوده سرایت و انتشار عقاید در ایران بسیار مشکل بوده و تقریباً هر ولایتی نسبت بولایات دیگر مانند ممالک مختلفه بودند که از همدیگر دور افتاده تابع تأثیرات مراکز مجاور خود بودند لهذا از این باب نادراً یک سبب عمومی برای ظهور انقلاب در همهی ایران توان پیدا کرد ولی چیزی که اساس اصلی انقلاب و سبب عمدهی عمومیت و کامیابی آن شد اسباب منفیه بودند که از آن حیث تأثیر آنها در تمام ایران یکنواخت و متشابه بود مانند اصول حکومت ظالمانه و ترتیب استبدادی حکام و فقدان عدالت و عدم امنیت مالی و جانی و اجحافات علما و فساد فوقالعادهی محکمههای شرعی و هرج و مرج مالیاتی و ظلم بیحدود بعامهی مردم و فقر و پریشانی و خرابی اقتصادی و تسلط خارجیان و فروش امتیازات بخارجه و غلبهی تامهی تجارت و صرافی خارجه در بازار ایران و محو تجارت و صنایع ملی و تغییر تعرفهی گمرکی بنفع دول مجاور و قیود و عهود امتیاز اتباع خارجه و ترتیب (کاپیتولاسیون) و غیره و غیره در همه جای ایران کاملاً متساوی میبوده و میان یک دهکده کرمان و یک بلوک آذربایجان فرقی در اصول ادارهی استبدادی نبود.تأثیرات اسباب مثبته را بیشتر در پایتخت و در تبریز و رشت و کمی در مشهد میتوان دید. همهی ترقیات جدیده کم و بیش و انتشار علوم و تأسیس مدارس جدیده نتیجهی مدرسهی دارالفنون طهران و سیاحت مردم بفرنگستان پاریس و لندن و رفتن بعضی جوانان محصل بمدارس فرنگ و انتشار نوشتجات بعضی از محریرین مانند میرزا ملکمخان و میرزا آقاخان کرمانی و غیره در طهران و مراودات با روسیه و قفقازیه و اسلامبول و تأسیس جراید ایران در خارجه و کتب طالبوف و سیاحتنامهی ابراهیم بیک و انتشار بعضی از نشریات وطنپرستان عثمانی و رفتن عملهی زیاد بمعادن و کارخانههای قفقاز و غیره در آذربایجان و تردد و مراوده با روسیه و مخصوصاً باکو در گیلان و ترتیب میسیونرهای امریکائی و فرانسوی در بلاد مزبوره اسباب تهیهی خیالات برای انزجار از آنهمه مفاسد مملکتی که در زیر کلمهی «حکومت بد» آنها را میشود جمع آوری کرد گردید.
گذشته از نشو و نمای تخم انقلاب از سی سال پیش از اعلان مشروطیت تا آن زمان و عواملی که در تهیهی آن زمینه کمک کرد مانند انتشار علوم تا یک اندازه و ترجمهی کتب فرنگی و نوشتجات وطنپرستان و روزنامههای فارسی خارج از ایران و مساعی سید جمالالدین اسدآبادی معروف به افغانی و نوشتجات میرزا ملکمخان و بیشتر از همه خرابی وضع دولت و تنزل روز بروز و پاشیده شدن دستگاه دولتی بتدریج چیزی که مستقیماً زمینه را برای مقدمهی انقلاب حاضر کرد خرابی تصورناپذیر اوضاع ادارهی مملکتی در زمان مظفرالدین شاه بود که چنانکه بر اشخاصی که از نزدیک واقف بر اغتشاش و شربالیهود آن اوضاع بودند معلوم است که در تاریخ ایران هیچ وقت پریشانی و خرابی به آن درجه نرسیده و حتی عهد شاه سلطان حسین پیش عهد مظفرالدین شاه یکی از دورههای منظم بود. همهی سیاست سلطنت مظفرالدین شاه را در یک کلمه میشود گنجاند و آن سستی بیاندازه بود نسبت بخوب و بد در دادن امتیازات و دادن مستمریها و القاب و مناصب و دادن اجازهی طبع کتب تا حدی و دادن اجازهی محصلین ایرانی برفتن بفرنگ و دادن ذخائر خزانه دولتی بنوکرهای خود بالجمله قبول همهی تقاضاهای فرنگیان و اطرافیهای خود و ملاها و آزادیطلبان و عدم مقاومت در جلو هیچ اصرار و تقاضائی باعث خرابی فوقالعاده از یک طرف و آزادی زبان و قلم تا حدی از طرف دیگر گردید.
استقراضهای خانهبرانداز از روس و انگلیس و فرانسه با شرایط بسیار بد مانند استقراض سال 1318 (22/5 میلیون روبل) بشرط سلب اختیار دولت ایران از استقراض خارجه در آتیه بدون اجازهی دولت روس سلب اختیار پس دادن خود قرض تا مدت ده سال و غیره و غیره و استقراض سال 1320 از روس (10 میلیون روبل) بهمان شرایط قرض سابق و اتلاف عایدی هر یکی از این قرضها در اندک زمانی و استقراض 290 هزار لیرهی انگلیسی از حکومت هند در 1322 و گرو گذاشتن عایدات شیلات بحر خزر (که خود آن شیلات هم بمبلغ کمی یعنی 60000 منات به یک نفر روسی مسمی به لیانزوف بمدت مدیدی اجاره داده شده بود) و تلگرافخانههای همهی ایران و گمرکات ولایات جنوبی ایران و قرض پنج میلیون فرانک از فرانسه و قرض از بانکهای طهران بعنوان حساب جاری بدون تعیین مدت و تنزیلهای خیلی هنگفت از صدی 12 تا 24 که در زمان وفات مظفرالدین شاه این حساب جاری از بانك شاهنشاهی به 3 میلیون تومان و از بانک روس قریب 6/5 میلیون تومان رسیده بود و قرض از صرافخانههای داخلی مانند تومانیانس (350 هزار تومان) و حاجی عبدالرزاق اسکوئی و حاجی فرج صراف و ارباب جمشید و جهانیان و اتحادیه و غیرهم و گرفتن مالیات چند ساله بعضی ولایات پیشکی و وجه اجازهی امتیازات و هکذا هکذا.
این اوضاع که منتهی بافلاس تمام دولت گردید و از آنجمله (فروش و حراج امتیازات مملکتی و مناصب و القاب و خالصجات و تیولها و حکومتها و تمام شغلها و مناصب از طرف دیگر و مخصوصاً تغییر تعرفهی گمرکی بمنفعت تجار روسی و ضرر تجار ایرانی باعث عمومی شدن شکایت در میان عامهی ملت گردید. مخصوصاً پیشرفت فوقالعادهی سیاست روس در ایران در عهد مظفرالدین شاه و اختلال موازنهی سیاسی میان روس و انگلیس در ایران و امتیازات راه شوسه از رشت به طهران و جلفا و تبریز و قزوین و قوچان و مشهد و امتیاز معادن قراجهداغ و امتیاز جنگلهای مازندران و امتیاز شیلات بحر خزر و تبدیل عباس آباد با فیروزه و اجازه دادن خطوط تلگرافی بروسها) نفوذ روس را در ولایات شمالی مرکزی محسوس گردانید.
در اواخر عهد مظفرالدین شاه در طهران و تبریز جمعی از اشخاص وطن پرست و پرجوش پیدا شدند که با اهتمام زیاد در بیداری خیالات مردم میکوشیدهاند. روزنامههای فارسی منتشره در خارج ایران مانند ثریا و پرورش حبلالمتین و کتب فارسی منتشره در اسلامبول و غیره بر شور مردم میافزود و وسعت دائره مدارس ملی با اصول جدید در طهران و انتشار مقداری از کتب مترجمه و شرکت طبع کتب و کتابخانهی ملی در طهران و همچنین انتشار معارف در تبریز و سختگیری و استبداد فوقالعادهی محمدعلی میرزا که ولیعهد بود در آنجا و ظلم فوقالعادهی حکام در ولایات و مخصوصاً رفتار مستبدانه و مستقلانه عینالدوله که صدر اعظم بود نسبت بملاها که سابقاً همیشه قدرت و نفوذ و احترام و استقلالی داشتند و بهمان نحو تسلط حکام بر علما در ولایات مانند چوب زدن ظفرالسلطنه حاکم کرمان حاجی میرزا محمد رضای کرمانی مجتهد آنجا را و چوب زدن میرزا صالحخان وزیر اکرم حاکم قزوین یکی از علمای آنجا را و غصب کردن شعاعالسلطنه املاک وکیلی را در شیراز و تجاوز صریحش باملاك و اموال مردم آنجا و تعدی آصفالدوله حاکم خراسان برعایای قوچان در خصوص مالیات و اسناد فروختن آنها بترکمان و همچنین دادن سالار مفخم حاکم بجنورد جمعی از رعایای خراسان را بترکمان و مخصوصاً مناقشهی شدید میان تجار طهران مسیو نوز و تجار تبریز با مسیو پریم و ضدیت علمای طهران با عینالدوله و تصرف بانک روس قبرستانی را در طهران و مخصوصاً تحریک بعضی از خطبای ملی خاصه آقا سید جمالالدین اصفهانی مردم را بر ضدیت استبداد با بیانات بسیار مؤثر سبب انفجار انقلاب گردید.
جنگ روس و ژاپون و بعد از آن انقلاب روسیه بزرگترین سبب فعلی انتباه عمومی و هیجان در ایران گردید. مردم ایران اخبار فتوحات ژاپن و پیشرفت جنگ را دنبال میکردند و از شکستهای پی در پی روس بوجد و جرأت میآمدند و لهذا سیاست روس در ایران ضعیف شده و مردم برضد تحکمات روسی صدا بلند کردند. و مسئلهی غوغای مردم برضد بانك روس و فقرهی تصرف قبرستان طهران هم یکی از علائم آن بود. بواسطهی جنگ روس و ژاپن ورود مالالتجارهی روسی بایران نقصان یافت و قیمت قند روسی که طرف احتیاج عموم بود بالا رفت و از منی (من تبریز 640 مثقال) چهار و پنج قران تا یك تومان و دوازده قران بالا رفت. این فقره اسباب شکایت مردم در همه جا بود و بنابر عادت جاری در ایران که قحطی و یا گرانی هر چیزی را از چشم تجار و اصناف فروشندهی آن جنس میبینند و آنها را مسئول میشمارند بدون اینکه باسباب اصلی آن توجهی کنند. مردم شکایت پیش حاکم علاءالدوله (میرزا احمدخان قاجار) بردند و او هم مثل مردم نادان تجار قند را احضار کرده و بنای تشدد گذاشت که چرا قند گرانست. یک سیدی از تجار محترم جواب داد که گرانی و ارزانی قند در دست ما نیست. مشارالیه بغیظ آمده و حکم داد سید را چوب بسته و چوب زیادی زدند و تجار دیگر فحاشی کرد. این مسئله مقدمهی اغتشاش و انقلاب شد چون زمینه و خیالات مردم حاضر بود و از مدتی باینطرف وقایع عدیده مقدمهی نفرت میان ملت و دولت گردیده بود مانند مسئلهی شکایت تجار از مسیو نوز که قریب یک سال بود عنوان قیل و قال بوده و منجر بهجرت تجار بشاه عبدالعظیم و تحصن در آنجا گردیده بود و سعدالدوله (میرزا جواد خان) وزیر تجارت آنها را باطناً تشویق میکرد مایهی عدم رضایت شدت یافته بود و بدین جهات پس از آنکه حکومت بوعدهها و تعهدات تجار را از شاه عبدالعظیم برگردانید سعدالدوله را گرفتار ساخته و تحت الحفظ روانهی یزد نمود و هم بواسطهی جدیت جمعی از وطنپرستان و نشریات مخفی ژلاتین آنها بر ضد استبداد دولت عینالدوله صدر اعظم (سلطان عبد المجید میرزا) جمعی را گرفتار کرد و تحت الحفظ تبعید و حبس نمود از آن جمله حاجی میرزا حسن تبریزی معروف برشدیه و مجد الاسلام کرمانی (شیخ احمد) و میرزا آقا اصفهانی را شبانه گرفته و بکلات نادری تبعید و در آنجا حبس کردند و هم بخانهی ملک المتکلمین (حاجی میرزا نصرالله بهشتی اصفهانی) ریخته و او را پیدا نکردند. از طرف دیگر آقا سید جمالالدین اصفهانی واعظ که معرکهی عظیمی در طهران برپا کرده بود و با نطق بسیار مؤثر و زبان عوامانه که داشت مردم را بر ضد استبداد دولت تحریک میکرد. تمام اینها قوت فوقالعادهی عظیمی یافتند از ضدیتی که میان علمای طهران و بالخصوص آقا سید عبدالله مجتهد بهبهانی و عینالدوله پیدا شد.
آقا سید عبدالله شخصاً از رجال خارقالعادهی ایران بود. تدبیر بینظیر با جرأت فوقالعاده، پشت کار و فعالیت بیمثل و از همه بیشتر پختگی و عقل اداره و هم استقامت و ثبات فوقالعاده و مردمداری و بذل و بخشش در وجود او جمع شده بود. طلاقت لسان و فصاحتش منحصر بفرد بود. بسیار قوی و بادوام و متحمل همه گونه شداید بود و در حقیقت قائمهی انقلاب و ستون محکم و روح مدیره همان شخص بود و فقط عیبی که داشت این بود که در نظر بعضی مردم متهم بود باین که دستگاه محضرش خالی از معایبی نبود.
از عجائب خصائص انقلاب ایران آن بود که آن از مبارزهی دو طبقهی فاسده برضد همدیگر پیدا شد چنانکه در دورههای اخیر از مدتها باینطرف ملاها در ایران نفوذ تامی رسانیده و فساد اداره را بدرجهی اعلی بالا برده بودند و تمام کارها برشوت و احکام ناحق و ناسخ و منسوخ میگذشت و در امور دولت مداخلهی بیاندازه میکردند بحدی که تمام دوائر دولتی از دست ملاها بجان آمده بودند و دولتیان هر قدر فاسد بودند گاهی ملاها افسد بوده و آنها را نیز بستوه آورده بودند. من باب مثال از صدها نمونه این حکایت را که آن وقت از افواه شنیده شد میگوئیم:
شیخ فضلالله نوری که با عینالدوله طرح دوستی انداخته بود مبلغی از شوکتالملک امیر قاین گرفته و پیش عین الدوله توسط و اصرار کرده بود که او را حاکم قاینات و بیرجند کرده و عموی او حشمتالملك (حالا حسامالسلطنه است) بطهران آمد و او نیز پیش جناب شیخ رفته متوسل شد که توسط بکند تا او را بشغل اولیش برگردانند و از قرار معروف مبلغی بمشارالیه رشوه داده بود و او نیز کاغذی بعینالدوله نوشته و خواهش نصب مشارالیه بحکومت قاینات کرده بود. عینالدوله از این تناقض برآشفته و کاغذ را دور انداخته و گفته بود که هنوز از توسط اولی شما چند ماه نمیگذرد...
(حاشیه- حشمتالملک و شوکتالملک دو پسر امیر قاین بودند پدرشان در قدرت و جلال و اقتدار در حوزهی قلمرو خود در قاینات و سیستان بشکل پادشاه نیم مستقل معروف بود و در سفر ناصرالدین شاه بمشهد پیشکشهای فوقالعاده برکاب شاه آورد. بعد از فوت او دو پسرش رقابت شدیدی در سر حکومت قاینات پیدا کردند. رقابت روس و انگلیس درآن زمان در ایران نقطهی مرکزی ثقلت و کانون خود را در سیستان و قاینات داشت که با تمام قوای خود این دو دولت در آن نواحی که راه ترکستان و هرات و هند بود هم مبارزه سیاسی میکردند. از رقابت این دو امیر سیاست آن دو دولت استفاده کرده و چون نفوذ انگلیس در آنجا غالب بود حشمتالملک که خود را بطرف انگلیسها داده بود بحکومت آنجا برقرار شد و نمایندههای انگلیس باو قول داده بودند که هر طور باشد نخواهند گذاشت دولت ایران وی را معزول بکند و با تمام قوی پشت سر او خواهند ایستاد. در زمان مظفرالدین شاه که سیاست روس در طبران روز بروز بالا گرفت و شدت کرد و از آن طرف عینالدوله بر سر کار آمد که معروف بود به بیاعتنائی به تقاضاها و تشددات خارجیها و بسیار مستقل و ثابت در رأی و محکم بود. لکن بحسب اقتضای وقت و قوت عظیم سیاست روس در ایران او هم تا اندازهی بمیل روسها تابع بود. مشارالیه حشمتالملک را در سیستان معزول و شوکتالملک را بجای او برقرار کرد. دولت انگلیس هر کاری که کرد و هرچه تلاش نمود نتیجهی نداد و حتی دولت را تهدید کرد باز تهدیدشان از پیش نرفت و بالاخره نتوانستند هیچ کاری برای حشمت الملک بکنند. حشمتالملک از این فقره بسیار سرخورده و از انگلیسها رنجیده متمایل بروسها شد که بقوت آنها دوباره بحکومت برگردد. بعد از فوت شوکتالملک رقابت میان حشمتالملک و شوکتالملک پسر شوکت الملکی مرحوم بهمان قرار باقی بود و شوکتالملک هم متمایل بانگلیسها شده و در تحت نفوذ آنها بود لهذا رقابت روس و انگلیس در قاین بشکل رقابت حشمتالملک و شوکتالملک ظهور میکرد. بعد از اعلان مشروطیت و انعقاد مجلس تقریباً در حدود صفر 1325 حشمتالملک که از مدتی باینطرف در طیران بود باز بشیخ فضلالله که در آنزمان از مؤسسین مشروطیت بشمار میرفت و همه روزه در مجلس ملی حاضر میشد و یکی از مؤسسین ثلثه (آقا سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبائی و شیخ فضلالله نوری) بود متوسل شده و از قرار معروف سفارت هم که تقویت تمام از حکومت او میکرد از بانک روس قریب شصت هزار تومان قرض کرده و بمقامات لازمه تقسیم کرد که از قرار مذکور مبلغی بمحمد علی شاه و وجهی بوزیر داخلهی آنوقت سلطان علی خان و مبلغی بامیر بهادر جنگ و بیست و پنج هزار تومان بشیخ فضلالله داده حکومت خود را بقاینات درست کرد لکن یک روز پیش از حرکت او از طهران بسمت حکومت بعضی از آزادیطلبان وکلای مجلس ازین انتصاب خبردار شدند و در مجلس ملی فریاد ضد این کار بلند شد زیرا که حشمتالملک که نمایندهی سیاست روس بود همان طور طرفدار استبداد نیز بود و شوکتالملک طرفدار مشروطیت ظاهراً، در جواب سؤال از وزیر داخله در این خصوص مشارالیه خود را باخته و انکار میکرد و گفت اصلاً هم چو چیزی نیست و حشمتالملک نخواهد رفت. وکیل الرعایای همدانی (حاجی محمد تقی) که یکی از وکلای هتاک و سختگو ولی حقگو بود حملهی سختی بدولت و مسببین این کار آورد و حضوراً بشیخ فضلالله نوری تعرض و سختگوئی کرد و همین فقره ابتدای رنجش شیخ فضلالله از مجلس و مشروطیت و مبدأ تاریخ وی گردید.)
برگردیم بر سر مطلب. در حقیقت مبارزهی عینالدوله با ملایان طهران و دستگاه فساد آنها مبارزهی حکومت قوی و مقتدر بود با شرب الیهود و فساد و هرج و مرج ملابازی. مردم که در ملاها گذشته از فساد و شرارتشان یك تکیهگاهی بر ضد استبداد و ظلم بیزمام دولت میدیدند آنها را مظهر افکار عامهی ملی و مرکز قوت اجتماعی و ملجاء مظلومین حساب میکردند و بدین جهت وقتی که عقاید عامه پر از شکایت برضد خرابکاری دولت شد و از عدم رضایت اوضاع ادارهی مملکتی اشباع گردید برای بلند شدن برضد ادارهی دولت مرکز مصونی لازم داشتند که از تجاوز دولت ایمن باشند و لذا ملاها را علم کرده و پیش انداختند و چون ملاها در اجرای مقاصد خود بعامه و ملت محتاج بودند و مردم هم در اجرای مقاصد خود بملاها، لهذا ملاها نمیتوانستند تماماً مقصود خود را اجرا کرده و زور مردم را آلت پیشرفت مقاصد خود فقط بکنند و ناچار بودند که یک قسمتی هم از مقاصد مردم را در جزو پروگرام و تقاضاهای خود داخل کنند، مردم هم ناچار بودند- چون بدست ایشان کار میکردند- قسمتی از مقاصد شخصی آنها را مساعدت کردند.
از چیزهائیکه باز در ابتدای انقلاب و سالی قبل از آن از اسباب عمدهی انقلاب افکار شد انقلاب داخلی روسیه و انتشار جراید آزاد در قفقاز و ظهور مجامع و کمیتههای انقلابی در قفقازیه و نزاع و جنگ داخلی مسلمان و ارمنی در قفقازیه بود.
در جنگ مسلمان و ارمنی مسلمانها با کمال تأسف فهمیدند که باوجود اینکه ارمنیها و آنها هر دو رعیت و بیاقتدار هستند بواسطهی تشکیلات انقلابی و فعالیت کمیتههای سری ارامنه از بیست سال قبل، ارمنیها همه جا حتی در دهات کوچك دارای لوازم مدافعه و اسلحهی اعلی و نارنجک دینامیت و غیره هستند و جوانهای جنگی خیلی رشید و فدائی تشکیلات بودند و باین جهت حتی در قصبههائیکه عدهی ارامنه کمتر از مسلمانان بود ارمنیها بمسلمانها تفوق جستند. مسلمین قفقاز بواسطهی همین جنگ خانگی فوقالعاده بتعصب آمدند و کمیتههای فدائی تشکیل دادند اسلحه و آلات حرب جمع کردند و اشخاص زیاد از جان گذشته آوردند تا بتوانند در مقابل ارمنیها خودداری کنند. این فقرات بواسطهی اتصال حدود بگیلان و خراسان و آذربایجان تا طهران سرایت و باعث جوشی در ولایات شمالی ایران شد.
در خاتمه شرح اسباب و عوامل مولد انقلاب بطور خلاصه باید بگوئیم که اسباب آن انقلاب بسه نوع منقسم میشود یعنی بسه چشمهی جداگانه میرسد که یکی از آنها تأثیر تمدن عهد جدید و انتشار علوم و معارف و کتب و جراید و خطبا و سیاحت بخارجه و سرایت ترقیات فرنگی و هم مجاورت با ممالک روس و عثمانی و انتشار ترقی آن دو مملکت در ایران و وقایع آن ممالک مانند جنگ روس و ژاپن و انقلاب روسیه و غیرهم. دویم سبب داخلی یعنی سوء ادارهی حکومت و ظلم بیاندازه و خرابی و پریشانی و فساد و هرج و مرج و اغتشاش امور باعلی درجه سیمی تأثیر عقاید بدعتآمیز مذهبی و انقلابات دینی مانند شیوع تصوف و ظهور بابیه که این آخری از اهم اسباب قسم اخیر بود. از یک طرف بلوای بزرگ بابیه در اوایل عهد ناصرالدین شاه و جنگهای بزرگ در مازندران و زنجان و داراب و غیره که بشکست بابیها منتهی شد همهی بابیه را باطناً دشمن سلطنت قاجاریه و ادارهی حکومت کرد و از طرف دیگر همه آنها که دین جدید را اختیار کرده بودند از تعصب اسلامی رها شده و برضد استبداد ملاها و خرابی و فساد دین در ایران شده از معایب و مضرات تعصب اسلامی که مانع ترقی و تمدن و قبول مقتضیات عصر جدید است فارغ گشته با پیروان مذاهب دیگر مانند نصاری و یهود با کمال خوشی آمیزش کرده و هیچ نوع اجتنابی نداشتند و همچنین کثرت عدهی بابیه در میان مسلمانان که ظاهراً جزو هیئت مسلمین بشمار میرفتند قوت و سطوت تعصب هیئت جامعهی ملت را ضعیف کرده و روز بروز عقیدهی تعصب را سستتر میکردند. بعد از غلبهی مذهب بهائی اگرچه ضدیت با دولت و سلطنت از میان بهائیها برطرف شد لکن وجود تحصیل سواد برای دختر و پسر و معاشرت با همهی صاحبان مذاهب دیگر و قلع اکثر مهملات موهومه آنها را بیشتر از سابق بیدار و متمدنتر گردانید. شعبهی دیگر که در مذهب بابی مانده و معروف بازلی شدید باز بشدت هرچه تمامتر بر ضد دولت و ادارهی حکومت بوده و در همه جا برای آزادی سیاسی و دینی با شوق و ذوق هرچه تمامتر میکوشیدند و از این قرار ازلیها بانقلاب فعلی سیاسی و بهائیها بانقلاب معنوی و فکری و اخلاقی کمال زیادی کردند و اقلاً صد یک نفوس ایران از اسارت زنجیر تعصب اسلامی خلاص شدند که این قسمت چشم باز با قسمتهای دیگر صوفیه و علی اللهی یا قسمت بزرگی از ملت را مستعد قبول شکستن طلسم محکم و تاریک تعصب روحانی و استبداد سیاسی کردند.
***
در سال 1323 وقایعی پشت سر هم در طهران اتفاق افتاد که مقدمهی انقلاب شد. شکایت تجار از مسیو نوز، تحصنشان در شاه عبدالعظیم و تقویت علمای طهران و مخصوصاً سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبائی از آنها، عودت دادن دولت آنها را بطهران بوعدههای اصلاح کار آنها، پس از آن نقض مواعد و گرفتاری سعدالدوله و حاجی میرزا حسن رشدیه و مجدالاسلام کرمانی و میرزا آقا اصفهانی و غیرهم که باعث شدت هیجان روزانهی افکار برضد عینالدوله و حکومت او میشد. آقا سید محمد طباطبائی که او را در حقیقت پاکنیتترین علمای طهران و مروج حقیقی انقلاب ایران باید شمرد با تمام قوا بجرأت فوقالعاده از حرکت ملی که شروع شده بود تقویت کرده و خود شخصاً شبها بمنبر رفته و با کمال سختی برضد استبداد سخن میگفت و در میان مردم و بخصوص بازاریان که دور علما را گرفته بودند یک هیجان متزاید غریبی بود که روز بروز شدت و وسعت میگرفت و در حقیقت انقلاب عظیم در کمون ملت شروع شده بود.
آقا سید محمد طباطبائی شخصاً آدم پاک دل و محب عدالت و آزادی و پاک اخلاق و بیغرض بود که در حقیقت روح پاک انقلاب را در آن زمان او تشکیل میداد و علمدار بیغرض انقلاب بود لکن خود شخصاً خیلی سادهلوح و بیاندازه سطحی و کم عمق و خالی از عقل و تدبیر بوده خیلی عصبانی و نزدیک بجنون بود، تابع حرف این و آن و زودباور و سهل قبول بود بطوریکه اگر حسن اداره و تدبیر حکیمانهی آقا سید عبدالله بهبهانی نبود- که هم اقسام مختلفهی ملت را و هم علما را و هم آقا سید محمد طباطبائی را مانند بچه راه میبرد- در هر روز رشتهی کار ممکن بود گسیخته بشود. آقا سید محمد طباطبائی ثبات رأی و استقامت و جربزه وسعت صدر نداشت و در وقایع بزرگ خود را کاملاً میباخت و اغلب بر ضد حرفهای اول خودش حرف میزد. بعد از چوب زدن علاءالدوله تجار را در خصوص گرانی قند بازارها بسته شده و تجار و علما و طلاب و اغلب مردم در مسجد شاه که مسجد میرزا ابوالقاسم امام جمعه طهران بود جمع شدند. آقا سید جمالالدین واعظ اصفهانی بالای منبر رفته و با شدت باصول ادارهی دولت و این ظلمها و اتفاقات هجوم آورده و انتقاد کرد. امام جمعهی طهران که ظاهراً با علما همراهی نشان میداد و باطناً منافق بود محرمانه جمعی کثیر از آدمهای خود را در اطراف مسجد با چوب و غداره و غیره جا داده بود که در موقع بسر متحصنین بریزند. در وسط موعظهی آقا سید جمال الدین، امام جمعه بلند شده و بسید جمال الدین تغیر کرد و فحش داد و گفت تو بشاه بد میگوئی و حکم داد تا همهی مردم را از مسجد بیرون ریزند و سید جمالالدین را بزنند. یک غوغای عظیمی برپا شد و مردم زیاد صدمه دیدند و هر کدام بیک طرفی گریختند و در شب آن روز اکثر علمای طهران در تحت ریاست آقا سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبائی و شیخ فضل الله نوری بشاه عبدالعظیم رفته و با عدهی کثیری از مردم آنجا متحصن شدند و علم مخالفت بر ضد عینالدوله بلند کردند.
سبب مخالفت امام جمعه از یک طرف رقابت او و پدرش با آقا سید عبدالله و از طرف دیگر قرابتش بخانوادهی سلطنتی بود زیرا که هم خود و هم برادرش داماد مظفرالدین شاه بودند . بعد از مهاجرت علما بشاه عبدالعظیم روز بروز طلاب مدارس طهران و تجار و علما و اصناف دسته دسته و طبقه طبقه تعطیل اشتغال کرده و بآنها در شاه عبدالعظیم میپیوستند تا عدهشان خیلی زیاد شد و کارشان بالا گرفت. در طهران هیجان بزرگی بود. در مدت اقامت آنجا همه روزه واعظین بمنبر رفته و مردم را بر ضد دولت تحریک میکردند تا پس از مدتی شاه، حسین پاشاخان امیر بهادر جنگ را بشاه عبدالعظیم فرستاد که علما را عودت دهد و در آنجا پس از اصرار زیاد که امیر بهادر برای عودت از حضرات کرد مفید نیفتاد نزاعی میان مشارالیه و آقا سید جمالالدین افجهی (داماد حاجی میرزا حسن طهرانی ابن حاجی میرزا خلیل مقیم نجف) واقع شد و کار نزدیک بود بفساد بکشد. بهر ترتیب نزاع را خوابانیدند و بالاخره قرار شد علما بحضور شاه بروند و شاه دستخطی داده و مقاصد آنها را اجرا نمایند.
یکی از عمده اسباب پیشرفت کار متحصنین در شاه عبدالعظیم مساعدت مالی باطنی برای نگاهداری مخارج آنها بود که از طرف بعضی تجار طهران محرمانه بآنها میرسید وگرنه بهیچ وجه نمیتوانستند خودداری بکنند. و از قرار بعضی شهرتها امینالسلطان (میرزا علی اصغر خان) که در فرنگ بود بتوسط بستگان خود باین انقلاب بر ضد عینالدوله دامن میزد و برای مقاصد شخصی خود که عزل عینالدوله و صدارت خودش باشد کار میکرد. و یکی از عمدهی اسباب جدیت آقا سید عبدالله بهبهانی در برافراشتن علم مخالفت برضد عینالدوله خصوصیت و یگانگی بود که با امینالسلطان داشت و میخواست او را سر کار بیاورد.
شاه دستخطی مشتمل بر مواعید بعضی اصلاحات و برآوردن تقاضای علما و متحصنین دستخط کرد و این دستخط را چاپ عکس کرده در ایران منتشر کردند.
تقاضاهای علما خیلی بیترتیب و آسمان و ریسمان بود و در حقیقت نتیجهی خیالات و مقاصد و اغراض مختلفه و جریانهای متعدد بود.
برقرار شدن یک دیوان عدالت که باصرار وطنپرستان و دستهی تجددطلب به یک عبارت مبهم و بیسر و ته در فهرست مقاصد داخل شده بود تنها اثری از این بود که این اغتشاش علاقهی باین انقلاب ملی دارد. باقی مقاصد بعضی چیزهائی بود که یا متعلق بتزئید نفوذ روحانی ملاها و تقویت فساد اعمال آنها و یا ترویج اصول مندرسهی قدیمه بود و از آن جمله یکی مستقیماً برضد اصلاحات بود یعنی انقلابیون مطالبه میکردند که تمبر دولتی که ببروات مستمریها و وظایف دولتی چسبانیده میشود و باین ترتیب تومانی 25 شاهی یا 12/5% از وجه مستمریات بعنوان قیمت تمبر و سایر عنوانات کسر میشد و عاید صندوق دولتی میگردید موقوف بشود و یا اقلاً از ملاها این وجه گرفته نشود و مخصوصاً که علما مستمریخواران و مفتبران را در اطراف خود داشتند که ضدیت شدیدی با (ادارهی صندوق) که بلژیکیها تأسیس کرده بودند داشتند.
توضیح آنکه چندی قبل بلژیکیها بعنوان مستخدمین گمرکات بایران آمدند که ابتدا در زمان صدارت میرزا علیخان امینالدوله سه نفر از دولت بلژیک خواسته شد (مسیو نوز و مسیو پریم و مسیو انگلس) که گمرک خانه و ضرابخانه و غیره را اصلاح کنند. تا آن زمان ادارات مالیاتی دولت بیاندازه غیرمرتب و با اصول قرون وسطی و بلکه خیلی بدتر اداره میشد. گمرکخانهها ترتیب بسیار مغشوش و شرب الیهود داشتند و مثل حکومتها و ادارات قدیمه ایران بودند. گمرکخانهها را باشخاص مختلف اجاره میدادند. مثلاً گمرکخانههای آذربایجان را بسالی 120 هزار تومان بیک شخص اجاره میدادند و او را به لقب و منصب (ناظم میزان) ملقب میکردند و او ثروت هنگفت فوقالعاده از این راه میبرد. اداره هیچ ترتیبی نداشت و اصول (پته) و (مهر) جاری بود. رشوه و قاچاق حد و حساب نداشت. هرج و مرج خارج از حد تقریر بود. علاوه بر گمرک که در گمرکخانه میگرفتند راهدار خانهائی هم در سر راههای تجارتی بود که از مالالتجارها حقی بعنوان راهداری دریافت میکردند و اغلب بدلخواه کم و زیاد میکردند. عنوانات مختلفه از این قبیلها تجارت را باشکال زیاد رسانده بود. علاوه بر واردات از صادرات هم گمرک میگرفتند. زیادی و کمی گمرک بجنس مال یا کیفیت آن بسته نبود بلکه بشخص تاجر و ملیت او بسته بود. از اتباع ایران صدی سه و از اتباع خارجه صدی پنج گمرک میگرفتند. عهدنامهی ترکمانچای این حق گمرک را ثابت و لایتغیر نموده و دست دولت را بسته بود. بعضی تجار ایرانی بودند که بانواع تقلب از دو برادر یکی تبعهی خارجه بود و دیگری تبعهی ایران میشد. در جنگ و مرافعه بر ضد اشخاص دیگر اداره متعلق به تبعهی خارجه بود و در گمرک تجارتخانه متعلق به برادر ایرانی حساب میشد. فرش ایرانی که یکی از بزرگترین امتعهی ایران بود بواسطهی گمرک صادرات سکته میدید و رنگ جوهری که دولت با فرمانهای متعدد دخول آنرا غدغن کرده بواسطهی رشوه و قاچاق رائج بود و فرش ایرانی را ضایع میکرد. دخول اسلحه در مملکت آزاد بود. سرحدات مملکت گمرکخانه نداشت و فقط چندین گمرکخانه در بلاد مهمه بود. سرتاسر سواحل ایران و سرحد بلوچستان و افغانستان و سرحدات عثمانی بیپاسبان بوده و قراول گمرکی نداشت و بدین جهت دائره قاچاق خیلی وسیع بود.
ضرابخانه وضعش بدتر از گمرکخانه بود. علاوه بر آنکه ترتیب داخلی آن ابتدائی و ساده و مغشوش بود ماشینهای خوب و صنعتگران خوب نداشتند و باصول قدیمه اداره میشد. خود ادارهی آن نیز هرج و مرج فوقالعاده داشت و مثل سایر ادارات دولتی باجاره داده میشد و مدتهای مدید بحاجی محمد حسن امین الضرب مفوض بود. این اجاره کنندگان بهمدستی امینالسلطان میرزا علی اصغرخان که صدر اعظم مملکت بود بار مسکوکات (یعنی مقدار مس و یا سایر فلزات که بنقرهی خالص اضافه میشود) بدلخواه بالا میبردند و عیار را هرطور که میخواستند تغییر میدادند بطوریکه عیار قرانهای معروف بامین السلطانی نسبت بقرانهای کهنه خیلی کمتر بود (اگرچه شکلاً اصلاحی در آن شده و منظمتر شده بود) بطوریکه با وجود چندین نفر صاحبان القاب بزرگ از معیرالممالک و معیرالدوله و غیره باز عیار مسکوکات روز بروز در تنزل بود و مسکوکات مظفرالدین شاهی بطور واضح از مسکوکات ناصرالدین شاه کم اعتبارتر شده بود. در مدت سلطنت ناصرالدین شاه در مقابل تنها اصلاحی که در عمل ضرب بعمل آمد یعنی انحصار ضرابخانه بضرابخانهی دولتی طهران و موقوف نمودن ضرابخانهای ولایات میرزا علی اصغرخان امینالسلطان و چند تن دیگر هر یک از مداخل ضرابخانه صاحب ثروت عظیم شدند و حاصل خرابی مسکوکات را در میان خود تقسیم کردند.
برای اصلاح این اوضاع گمرکخانه و ضرابخانه و غیره بود که امینالدوله میرزا علیخان در زمان صدارتش سه نفر بلژیکی سابق الذکر را مستخدم نمود. مسیو نوز ادارهی مرکزی گمرکات ایران را در طهران بدست گرفت و مسیو پریم مأمور گمرکات آذربایجان گردید و موسیو انگلس مأمور اصلاح ضرابخانه شد. نوز یکی از باهوشترین و فعالترین بلژیکیها و بسیار شیطان بود. طولی نکشید که از یک طرف در گمرکات نفوذی پیدا کرده و دائرهی کار خود را وسعت داد و بتدریج بر عدهی مستخدمین بلژیکی افزود و متدرجاً گمرکخانهی کرمانشاه و رشت و انزلی و غیره را نیز اداره کرده خود ریاست کل گمرکات ایران را بعهده گرفت و از طرف دیگر با امینالسلطان میرزا علی اصغرخان که ثانیاً جانشین امینالدوله شده بود سازش کرده و عهد و پیمانی برای نگاهداری همدیگر برقرار کردند چنانکه بعدها که دائرهی گمرکات وسعت گرفته و عدهی کثیری از بلژیکیها در ایران داخل شده و تمام گمرکخانههای موجوده را اداره و گمرکخانههای زیاد دیگر در سرحدات غربی و شرقی و جنوبی و شمالی بنا کردند و مبلغ کلی بعایدات گمرک افزوده شد از قراری که اسناد میدادند سالی سیصد هزار تومان از عایدات گمرکات محرمانه مسیو نوز بامینالسلطان تقدیم میکرد و در مقابل این هیچ نوع نظارتی از طرف دولت در ادارهی گمرک نبود و لهذا همین وجه را هم در جزو جمع کل مخارج اداری گمرک در میآوردند.
مسیو انگلس از قرار مسموع آدم درستی بوده و باین نوع تقلبات که در ابتدای امر از مسیو نوز و رفقای او شروع بظهور کردن نمود اعتراض کرده روز بروز نزاع میان آنها بالا گرفت تا عاقبت منتهی بمعزول شدن انگلس از کار و واگذار شدن آن اداره نیز بمسیو نوز گردید. در سستی و فترت دورهی مظفرالدین شاه نفوذ و اقتدار بلژیکیان بقدری بالا گرفت که بتدریج مسیو نوز به (وزارت گمرکات ایران) و بعد به (ریاست پست و ضرابخانه و تذکره و صندوق) رسید و اگر انقلاب پیش نمیآمد بزودی وزارت مالیه نیز جزو ادارهی او میشد و اگرچه بعد از عزل امینالسلطان و انتقال صدارت بسلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله منافستی میان عینالدوله و نوز پیدا شد و بحسب طبیعتی که عینالدوله در استقلال رأی و قوت عزم داشت و تسلطی بخارجیان حتی الامکان نمیداد معلوم است که مسیو نوز که عادت بر مسامحه کاری و بلکه یگانگی امینالسلطان کرده بود وضع جدید را بآسانی نمیتوانست متحمل بشود زیرا که معروف است که مسیو نوز هفته یک روز پیش امینالسلطان میرفت و پس از قدری صحبت و مذاکره امینالسلطان کیسهی ثبت مهر خود را پیش او گذاشته و بدربار میرفت و مسیو نوز قریب سه چهار ساعت مشغول مهر کردن اسناد و کاغذهائیکه با خودش آورده بود میشد. و از آن طرف بلژیکیها و روسها بواسطهی تمایل شدیدی که بامینالسلطان داشتند با عینالدوله موافقت نمیکردند و عینالدوله با بلژیکیها معارضه میکرد تا آنکه بزودی حلال مشکلات را بعینالدوله نشان دادند. یعنی باو فهمانیدند که همان قسمت مداخل که بامینالسلطان واگذار میشد باو نیز تقدیم خواهد شد لهذا گره از کار گشوده شد و عینالدوله نیز مثل امینالسلطان رام و مطیع بلژیکیها گردید.
(بمناسسبت این گرهگشائی پول بخاطر رسید که نظیر این حکایت همان بود که میرزا رضاخان ارفعالدوله که در سفارت خود در پطرزبورگ و اسلامبول یار یگانه و متحد جانی امینالسلطان بود در جلوس عینالدوله بصدارت و عزل امینالسلطان بر خود و منصب خود ترسید زیرا که فوقالعاده بدوستی و همدستی امینالسلطان معروف بود بحدی که او را بزرگترین شریک جرم امینالسلطان در مسئلهی استقراض از روس در سنه 1318 و 1320 میشمارند. و در آن زمان این دو نفر یعنی امینالسلطان و ارفعالدوله اولین روس پرست و آلت پیشرفت نفوذ روس و مقاصد آن دولت در ایران شمرده میشدند و ارفعالدوله قلمی را که با آن استقراض اول از روس را امضا کرده بود بطلا و جواهر گرفته در موزهی خود که چیزهای گرانبها در آن جمع کرده و بمردم نشان میداد گذاشته بود عین الدوله در اول صدارتش تلگرافی بارفعالدوله کرد و او را از اسلامبول بطهران احضار نمود. ارفعالدوله از انتقام ترسیده و عذر آورد و پس از اصرار مؤکد و مکرر عینالدوله مشار الیه در صدد بود که از سفارت استعفا داده و بفرنگستان فرار کند تا از عینالدوله تلگرافی رسید که با رمز وزارت خارجه این شعر را مخابره کرده بود:
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی *** نوبت ما که میرسد این همه ناز میکنی
ارفعالدوله فوراً فهمید که مسئله سر پول است و لهذا مبلغی لایق حوالهی تلگرافی بطهران فرستاد و آسوده شد.)
بلژیکیها با وجود همهی خیانتها و تقلبات و خصوصاً تمایل بروس که داشتند و آلت پیشرفت نفوذ روس بودند باز چون مأمورین ادارهی فرنگی بودند اصلاحات زیادی نمودند و ادارات ایران را بشکل اداری فرنگی درآوردند. گمرکخانه خیلی منظم شد و عایداتش بسیار بالا رفت. ضرابخانه هم منظم شد و ماشینهای تازه داخل و باصول صنعتی جدید اداره میشد. پستخانه خیلی منظم گردید و اصلاحات جدیدهی زیاد داخل شد. ادارهی تذکره که آنرا مغشوشترین ادارات توان گفت منظم شده و عایداتش خیلی بالا گرفت.
در این زمان بود که کم کم باصلاح امور مالیاتی یعنی مالیات زمینی نیز دست گذاشتند و از آنجا که خرابی مالیات بدرجهی فوق التصور بود و اصلاح فوری آن از محالات بود و از همه بدتر تقریباً تمام عایدات مالیاتی مملکت در میان عدهی کثیری از مردم بعنوان مستمری خور تقسیم میشد لهذا دست زدن باین مستمریات بیجا باعث شورش عظیمی در مملکت و شوریدن صد هزاران مردم گرسنه و سیر بر ضد مباشر اینکار میشد و همین فقره از شصت سال باینطرف چندین نفر از بزرگان و وزرای مقتدر ایران را از کار انداخته بود و شاید یکی از اسباب مهم مال کار میرزا تقیخان اتابک اقدام در اصلاح خرابیهای حاجی میرزا آقاسی در این باب بود. پس دولت ایران وقتی که مصمم آن شد که در این باب به بلژیکیها مداخله بدهد اول یک صندوق در گمرکخانه زیر ادارهی بلژیکیها ایجاد کردند که عایدات نقدی اول بدانجا رسیده و صاحبان مستمری حواله از دولت گرفته و پول را از آنجا بگیرند. برخلاف ترتیب سابق که حواله را باشخاص مالیات بده میدادند که مستمری بگیر مستقیماً پیش مالیات بده میرفت.
***
انقلاب اصلاً از تزاید و بالا گرفتن روزانهی نفرت عمومی و عدم رضایت عامه از طرز ادارهی دولت و ظلم و اغتشاش بیاندازه و مخصوصاً محسوس شدن نفوذ و تسلط خارجیها و بخشیدن امتیازات زیاد بخارجه و استقراضها و مسافرتهای پی در پی شاه بفرنگ و غیره در سنین اخیرهی مظفرالدین شاه بعمل آمد.
عنصر ایرانیان جوان و وطن پرستان نیز بهر وسیله آتش انقلاب را دامن میزدند و اوراق مخفی و آشکار میان مردم پراکنده میکردند. جنگ روس و ژاپن هم علاوه بر آنکه شکست یک دولت خیلی بزرگ را که خصوصاً در نظر ایرانیها دیو هولناکی بود از یک دولت جوان کوچک گمنام و ناشنیده نشان میداد بافکار عامهی ایرانیان این را نیز جلوه میداد که سر عمدهی شکست و غلبه همانا استبداد روس و مشروطیت ژاپن است.
اینها اسباب خیلی عمدهی تکامل جنین انقلاب بودند که بافکار روز بروز نفوذ میکرد و اتفاقات محلی و شخصی دیگر هم که در اینجا و آنجا بظهور میرسید اسباب ظاهری و اتفاقی و یا جزو اخیر علت تامه بودند مانند فتنهی شیراز و ظلم شعاعالسلطنه و مظالم آصفالدوله در خراسان و قضیهی توپ و قشون فرستادن بر سر رعایای قوچان و فروش اسرا بترکمنها و چوب بستن ظفرالسلطنه حاکم کرمان حاجی میرزا محمد رضای مجتهد آنجا را و چوب زدن وزیر اکرم میرزا صالحخان کلانتر تبریزی که حاکم قزوین بود یکی از علمای آنجا را و چوب زدن علاء الدوله تجار طهرانرا و غیره.
***
بعد از عودت علما و سایر متحصنین از شاهزاده عبدالعظیم بطهران، یکسر ملاها بحضور شاه رفته و شاه وعدههای خود را که در دستخط داده بود شفاهاً تجدید کرد. بعد از مدتی هیچ اثری از وعدهها ظاهر نشد و روز بروز شکایت ملاها و مردم زیادتر میشد. دوباره عریضههائی بشاه دادند و انجام مقاصد خود را باصرار مطالبه کردند نتیجه حاصل نشد. در این بین روز بروز واعظین و ملاها بالای منبر رفته و بشدت از استبداد انتقاد میکردند. عینالدوله هم بر شدت خود میافزود و حکومت نظامی در شهر برقرار کرده بود که شبها بعد از ساعت سه از شب گذشته تردد را منع نموده و شهر را پر از جاسوسهای خود کرده بود و هر کسی نفسی برضد استبداد میکشید و صدائی بلند میکرد فوراً گرفتار پنجهی گماشتگان عینالدوله میشد. تا آنکه در 28 ربیع الثانی 1324 شیخ محمد واعظ (سلطان الواعظین) را عینالدوله حکم داد که گرفتار نمایند و در روز روشن او را در بازار گرفتند و چون مشارالیه از واعظین معروف و طرف میل عامه بود مردم هجوم آوردند که او را از دست سربازان خلاص کنند صاحب منصب مأمور این کار شیخ محمد را بیک قراولخانه برده و آنجا انداخته و در را بست و مردم بقراولخانه هجوم بردند. صاحب منصب حکم بشلیک داد و خود گلوله در کرد و (سید حسین) نامی را کشت. مردم سخت بغیظ آمده هجوم کردند و صاحب منصب فرار کرد. شیخ محمد را از قراولخانه درآوردند و آزاد کردند و نعش سید را برداشته با ولولهی زیاد و ازدحام عام در بازارها گردانیدند. حکومت خواست از این نمایشها جلوگیری کند و بسربازها حکم داد که مردم را پراکنده کنند و لهذا منازعات دیگر اتفاق افتاد و یک سید دیگر موسوم به سید عبد الحمید کشته شد از طلاب. آنگاه طلاب و علما و تجار و جمع کثیری از مردم در مسجد جامع جمع شدند و جنازهی سید عبدالحمید را به آنجا برده و در مسجد دفن کردند. سربازها و قشون دولت بازارها و کوچهها را گرفته و شهر را تماماً تصرف کردند و مسجد جامع را نیز محاصره نمودند. سه شبانه روز حضرات در مسجد مثل محبوس بودند بالاخره از شاه اجازه خواستند که از شهر بیرون بروند شاه اجازه داد و جمع کثیری از ملاها و طلاب و سایر مردم در تحت ریاست آقا سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبائی و حاجی شیخ فضلالله نوری بقم رفتند. بعد از رفتن حضرات بقم مردم دسته دسته روز بروز پیاده و سواره از طهران بطرف قم میرفتند و در آنجا جمع کثیری گرد آمده و مرکز انقلاب عظیمی میشد و با علمای ولایات دیگر و علمای نجف مخابره میکردند. خوشبختانه بزرگترین مجتهدین شیعه در نجف حاجی میرزا حسین طهرانی، پسرحاجی میرزا خلیل و آخوند ملاکاظم خراسانی و حاجی شیخ عبدالله مازندرانی طرف علمای طهران را گرفته و تقویت کردند. در همان وقت در طهران جبر و خشونت و سختگیری باعلا درجه رسیده و حکومت عینالدوله منتهای سختی و استبداد بکار انداخته بود. مردم بکلی بستوه آمده و مخرجی برای خود میجستند تا در اواسط جمادی الاولی (گویا 17 آن ماه) عدهی از تجار به قلهک محل ییلاقی سفارت انگلیس در دو فرسخی طهران رفته و با شارژ دافر انگلیس (گراندوف) ملاقات کرده و اجازه تحصن در سفارت انگلیس خواستند. مشارالیه مضایقه نکرد و لهذا عدهی بباغ سفارت انگلیس در طهران متحصن شدند و بتدریج عدهی آنها بالا گرفت بطوریکه پس از چندی عدهی مردم بقریب 14000 نفر رسید. شارژ دافر انگلیسی (گراندوف) که شخصاً هم با عینالدوله بد بود تقاضای مردم را در عزل عینالدوله تأئید کرد و چون عاقبت پس از مذاکرات زیاد سعی حکومت عینالدوله و خود شاه و همهی وسایل ممکنه که بستیها را از سفارت بیرون بیاورند بجائی نرسید بالاخره شاه مجبور شد که تقاضای ملت را قبول کرده و عینالدوله را معزول کند و فرمانی بتاریخ 14 جمادی الاخره 1324 دائر باعطای مجلس ملی مرکب از منتخبین طبقات شش گانه ملت یعنی شاهزادگان قاجاریه و علما و تجار و اصناف و اعیان و زارعین صادر کرد. علیرضاخان عضدالملک رئیس ایل قاجار را با حسینقلیخان دنبلی تبریزی ملقب بحاجی نظامالدوله بقم فرستاد که علما را برگردانند. علما و مهاجرین قم با یک دبدبهی برگشتند و متحصنین از سفارت بیرون آمدند و فوراً یک هیئتی تشکیل شد که قانون انتخابات را حاضر کنند. این هیئت با کمال عجله کار کرد.
***
مشیرالدوله میرزا نصرالهخان نائینی وزیر امور خارجه که بجای عینالدوله بصدارت عظمی منسوب شد مأمور انجام مقدمات انعقاد مجلس ملی بود ولی مشارالیه هم به هیچ وجه باطناً مایل به پیشرفت این کار نبود ولی دو پسر او مشیرالملک میرزا حسنخان و مؤتمنالملک میرزا حسینخان که از بهترین جوانان تربیت شدهی فرنگی در ایران بودند در تحریر قانون انتخابات کمک خوب کردند و همچنین صنیعالدوله مرتضی قلیخان و برادرش مخبرالسلطنه مهدیقلیخان و برادر دیگرش مخبرالملک محمد قلیخان که هر سه پسران مخبرالدوله و نوادههای رضا قلیخان هدایت معروف به لله باشی بودند نیز کمک زیادی در نوشتن قانون انتخابات و بلکه ادارهی افکار عامه و هدایت آن نمودند. قانون انتخاب در 20 رجب 1324 منتشر شد و در طهران انتخابات شروع گردید.
از مواد خیلی عاقلانه که در قانون انتخابات گنجانیده شده بود آن بود که اولاً بشهر طهران حق داشتن عدهی زیادی از وکلا یعنی بقدر ثلث مجموع وکلای مجلس داده بودند و هر صنفی از اصناف حق داشتن یک وکیل علیحده در مجلس داشت. و ثانیاً شرط کرده بودند که بمجرد انجام انتخابات وکلای طهران مجلس ملی افتتاح تواند شد و بدون انتظار وکلای ایالات آراء و مذاکرات آنها قانونی خواهد بود. این فقره در حقیقت سبب انجام گرفتن امر مشروطیت شد وگرنه چنانکه حساً دیده شد وکلای ولایات تا مدتهای مدید نمیرسیدند و کمکم و عده از میان میرفت و معرکه سرد میشد چنانکه در عین این هنگامه و حتی پس از انتشار قانون انتخابات در هیچ یك از ولایات ایران غیر از طهران سر و صدائی از انقلاب نبود و حتی این اوضاع طهران را هم مردم ولایات نشنیده بودند و حکام با تمام قوی از هر حرکت انقلابی در ولایات جلوگیری کرده و از انتخابات وکلا هم بعدها بطفره و تعلل مانع میشدند و کارشکنی میکردند.
***
در 20 رجب که قانون انتخابات نشر شد هنوز مهمترین ولایات ایران و دویم شهر مملکت یعنی تبریز بشدت هرچه تمامتر در زیر پنجه استبداد محمد علی میرزا ولیعهد و جاسوسهای بی حساب او گرفتار بود که احدی نمیتوانست نفس برای آزادی بکشد و کلمهای بر زبان براند و در واقع تبریز از این حیث شبیه اسلامبول در زیر حکومت عبدالحمید بود و فقط 9 روز بعد از آن یعنی در29 رجب بود که دفعهی اول جمعی از مردم در بازار غوغائی بلند کرده بقونسولخانهی انگلیس پناه بردند. پیش از این روز در تبریز بعضی مجمعهای مخفی بود که اعلانات ژلاتینی مخفیانه منتشر میکردند و مردم را بانقلاب دعوت مینمودند. این مجامع مرکب بودند از یک قسمت اشخاص فرنگی مآب و تربیت شده و یک قسم علمای کوچک و واعظین و یک قسمت از تجار درجهی دویم و بعضی اصناف. از اشخاص قسمت اول بودند آقا سید حسن تقیزاده و میرزا سید حسینخان صاحب روزنامهی عدالت و خبر و الحدید و صحت و میرزا محمد علیخان تربیت و سید حسن شریفزاده و از جملهی ملاها و طلاب میر هاشم و شیخ سلیم میرزا حسین واعظ و میرزا جواد ناطق میر هاشم سابق الذکر بواسطهی جرأت و نامجوئی که داشت بیشتر داخل این کار شده بواسطهی طایفهی بزرگی از سادات که داشت خود با برادرانش و جمعی از اقارب و کسانش بقونسولخانهی انگلیس رفتند.
روز اول عدهی قلیلی بودند و بعدها روز بروز جمعیت زیادتر شده و کار بالا گرفت. سه چهار روز گذشته بود که تقریباً تمام تجار و اصناف و اشخاص عمده شهر باستثنای علمای بزرگ و اعیان در قونسولخانه بودند. قونسول راتسلاو نیز پناهندگانرا حمایت کرده و با ولیعهد در پیشرفت کار آنها داخل مذاکره شد مقصود تبریزیها بدون شائبه محض تقاضای مشروطیت تامه و تصدیق آن از طرف ولیعهد و آزادی سیاسی در تبریز بود که از استبداد ولیعهد خلاص شده و ضمانت دائمی از مشروطیت داشته باشند. بعد از چند روز مذاکرات منتهی بقبول مطالب آنها شده و ولیعهد دستخطی مبنی بر تصدیق مشروطیت و شارژ دافر انگلس از طهران تلگرافی مشعر بر اخبار و اعطا شدن مشروطیت نمود و در 8 شعبان مردم از قونسولخانه بیرون آمده و بموجب قانون انتخابات از سران خودشان باسم انجمن نظار برای نظارت در انتخابات تأسیس کردند که انتخابات زود انجام بگیرد. در اثنای اقامت مردم در قونسولخانهی تبریز زبانها باز شده و از صبح تا شام نطقهای زیاد از طرف ناطقین میشد و با کمال آزادی و نهایت شدت از استبداد انتقاد و مردم را بیدار میکردند. بطوریکه در آن یک هفته مردم تبریز بقدر ده سال پیش آمده و در مدرسهی قونسولخانه تربیت شدند و وقتیکه بیرون آمدند اکثرشان میدانستند که مقصود از مشروطیت چیست با وجود آنکه اشخاص خیلی عالم در میانشان نبود ولی خلوص نیت و جوشش و غیرت خیلی مفرط بود. و یکی از اسباب عمدهی استحکام بنای کار دخول بعضی از تجار بزرگ در کار شد و مخصوصاً حاجی مهدی کوزهکنانی که از تجار معتبر تبریز بود. مشارالیه قرآن بزرگی را که در خانه داشت و مال مادرش بود بقونسولخانه برده و خودش برای ثبات در مقصد تا آخرین نفس قسم خورد و پشت قرآن را مهر کرد و مردم نیز متابعت کرده هزارها اشخاص بهمان قرآن قسم خورده و پشت آنرا مهر کردند.
انتخابات از اواسط شعبان شروع شده و در 15 رمضان باختتام رسید. دوازده نفر وکیل انتخاب گردید یعنی هر طبقه از طبقات شش گانه دو وکیل و از عجایب آنکه در ابتدای کار با وجود انقلاب کلی بقدری دائره فهم مردم در این امر تنگ بود که شاید از همه جهت از دو الی سه هزار نفر رأی دهندگان بیشتر نبودند و رأیها بقدری متفرق بود که شنیده شد که در سه هزار رأی 1400 نفر نامزد بیرون آمده و بالاخره اکثریت برای وکلا با 75 رأی الی 36 رأی در تجار و 318 رأی الی قریب 150 رأی در اصناف و فقط شش رأی در شاهزادگان کافی شده از وکلای تجار حاجی محمد باقر رضایوف 75 رأی داشت و حاجی میرزا عبدالرحیم طالبوف مؤلف کتاب احمد قدری کمتر از آن. حاجی محمد آقا حریری 55 و تقیزاده 59 رأی داشتند که دو نفر اولی قبول نکردند و وکالت بدو نفر ثانوی منتقل شد. (دو نفر اولی حاجی محمد باقر و طالبوف اولی در تمیرخان شورهی داغستان و دویمی در تفلیس ساکن بودند). وکلای اصناف حاجی میرزا ابراهیم آقا مرحوم و حاجی میرزا آقا فرش فروش پسر حاجی محمد حسین، و و کلای علما آقا میرزا فضلعلی آقا (از علماء شیخیه) و حاجی میرزا یحیی امام جمعهی خوی، و وکلای اعیان میرزا ابراهیمخان شرفالدوله کلانتر و میرزا صادقخان مستشارالدوله (پسر میرزا جوادخان مستشارالدوله و همشیرهزادهی شیخ محسنخان مشیرالدوله)، از فلاحین و ملاکین میرزا حسنخان احسنالدوله از شاهزادگان هدایتالله میرزا انتخاب شده بودند. تقیزاده پیش از انقلاب تبریز در 14 رجب بقفقاز و از آنجا بطهران رفته بود که در دهم رمضان بطهران وارد شده و چندی بعد (در ماه شوال) از انتخاب خود بواسطهی تلگراف خبردار شد.
از خصایص عجیبهی انقلاب در آذربایجان ایجاد انجمنهای ایالتی و ولایتی شده که فوقالعاده بقوت انقلاب و یکصدا بودن تمام ایران با هم و پشتیبانی مجلس کمک کردند و تمام ایران مانند یک شهر در مواقع لازمه قیام میکرد اگرچه مفاسدی هم از این انجمنهای کم تجربه و بیعلم تولید شد که شرح جزئیات آن از حد خارج است. تفصیل ایجاد انجمن چنان بود که پس از وصول قانون انتخابات به تبریز متحصنین قونسولخانهی انگلیس که بیرون آمدند در شروع به انتخابات (انجمن نظارت انتخابات) را که در قانون انتخابات مورخه 20رجب 1324 ذکر شد تشکیل داده یعنی هیئتی از پیشروان برای نظارت در انتخابات برگزیدند ولی در همان حین که این هیئت از یک طرف مواظی جریان انتخابات بود از طرف دیگر در حقیقت یک هیئت مرکزی انقلاب و معنئی مرکز اتحاد جماعتیکه در قونسولخانه جمع شده بودند (یعنی همهی ملت) شد و قوت ملت و هیئت انقلاب را سر پا نگاه میداشت و هر روز مجمعی داشته و مردم در دور آنها جمع میشدند برای آنکه همهی متحصنین قونسولخانه و خصوصاً پیشروان انقلاب بیاندازه از غدر و خیانت محمدعلی میرزا ولیعهد میترسیدند و بتجربه میدانستند که همینکه سروصداها خوابید و مدتی بدون اجتماع و بی صدا و آرامی گذشت و رشته متفرق شد آنوقت مشارالیه بتدریج از انقلابیون انتقام گرفته و یکیک پیشروان را گرفتار ساخته و مردم را سخت مرعوب و تضییق خواهد نمود، لهذا حوزهی انقلابی را گرم نگاه داشتند و در حقیقت انجمن نظارت انتخابات را یک انجمن انقلابی و مانند یک مجلس ملی ایالتی نمودند که بشکایات مردم از استبداد وارسی کرده و بمستبدین فشار وارد میآوردند و آزادی و سایر لوازم مشروطیت و حریت مطبوعات را بقوت ترویج و تأیید مینمودند. محمد علی میرزا که این اوضاع را میدید منتظر ختم انتخابات بود که بنا بقانون انتخابات بایستی پس از ختم انتخاب انجمن نظارت متفرق گردد.
در 15 رمضان انتخابات تمام شد و در 16 محمدعلی میرزا پیغام فرستاد که باید انجمن متفرق گردد. مردم که از یک طرف از بهم خوردن انجمن که واسطهی اجتماع و اتحاد آنها بود معرکه را گرم نگاه میداشت ترسیده و از آن طرف گویا بواسطهی عوامی قانون انتخابات را نفهمیده و جاهلانه اصرار داشتند که انجمن در قانون نوشته شده و ما نمیگذاریم انجمن بهم بخورد. شب 17 رمضان یعنی غروب روز 16 یک روز تاریخی بزرگی در انقلاب آذربایجان بود و در حقیقت نه پیش از آن در اوقات تحصن در قونسولخانه و غیره و نه بعد از آن تا آخر دورهی مشروطیت اول واقعهی بزرگتر و مخصوصاً مهمتر از آن برای حکومت انقلاب و استحکام حقیقی مشروطیت نشده بود. ولیعهد به محل دائمی انجمن آدم فرستاد و آنها را حکم بمتفرق شدن کرده بود و در صورت متفرق نشدن تهدید کرده بود اعضای انجمن به خانهی حاجی میرزا حسن مجتهد تبریزی (پسر حاجی میرزا باقر مجتهد ابن میرزا احمد مجتهد) جمع شده و آن شب مردم که دسته دسته بانجمن میرفتند در را بسته یافته و از واقعه خبردار شده فوج فوج بخانهی حاجی میرزاحسن جمع شدند. طولی نکشید که دو سه ساعت از شب گذشته ولولهی بسیار عظیمی در خانهی مجتهد بلند شد و مردم با شورش فوقالعاده و حرارت تمام شوریده و خواستار مداومت انجمن شدند و فریاد کشیدند بحدی که تمام شهر بشورش آمده و محمد علی میرزا که در باغ شمال ساکن بود مطلع شده و بر خود ترسید. یکی از آدمهای خود را بخانهی مجتهد فرستاد که از حقیقت واقعه مطلع بشود. مردم چنان غوغا کردند و بسر گماشتهی ولیعهد ریختند و تهدید سخت کردند و حتی در صورت قبول نشدن مطالباتشان تهدید کردند که بباغ شمال میریزند. گماشتهی ولیعهد با تلفون با باغ شمال حرف زد و بعد برگشته و پیش ولیعهد رفت و ساعت بساعت ولولهی مردم و غوغای شهر بحدی شدت و تزاید گرفت که در همان شب ولیعهد مجبور شد که دستخطی بفرستد و اجازه بدهد که انجمن بطور دائمی برپا باشد. در این هنگامه میرزا جواد معروف به (ناطق) در تالارخانهی مجتهد جلو پنجره آمده و بمردم انبوه که در صحن بودند نطق کرد و با کمال شدت بولیعهد سختگوئی نموده و یک شش لول از جیب خود درآورده و بلند کرد و گفت «با این سلاح هجوم کرده و حقوق خودمان را میگیریم».
باری این واقعه سبب آن شد که حوزه خودروئی بدون قانون خودبخود در تبریز احداث گشت و طولی نکشید که از آنجا برگشت و بعضی ولایات دیگر سرایت کرده و کم کم در همهی بلاد ایران انجمنها برپا شد تقریباً مثل مجلس ملی ولایتی، در همهی امور مداخله میکردند و مراکز انقلاب شده و بشتکایات از دست مستبدین و خوانین و اعیان و علما و ملاکین رسیدگی کرده و فقرا را حمایت مینمودند. کمکم در قصبهها و بالاخره در بعضی از ولایات مانند آذربایجان و گیلان در دهات بزرگ نیز انجمنها پیدا شد و تقریباً منتهی بهرج و مرج میگشت و لهذا مجلس شورای ملی خود را پیش یک کار واقع شده یافت که بهم زدن آن محال بود و لهذا مجبور شد که برای قوت خود و استرضای ولایات هم برای رفع خودسریها و بیقاعدگیهای انجمنها و حذف انجمنهای قصبات و دهات قانونی برای انجمنهای ایالتی و ولایتی نوشته و ترتیب بدهد. این قانون را از روی قانون فرانسه و مخصوصاً قانون همان نوع انجمنها که در الجزائر است اقتباس کردند یعنی میسونی که بنوشتن این قانون مأمور بودند از این مأخذها استفاده کرده و قانونی ترتیب دادند منتهی آنکه موادی را حذف کرده و یک فصلی از خود بر آن افزودند راجع بحق نظارت انجمنها در محاکمات و شکایات و همچنین در جریان قوانین مالیه. این فصل را مرتضی قلیخان صنیع الدوله که رئیس مجلس بود پیشنهاد کرد باین ملاحظه که تا مدتی تشکیل دیوانخانها در ولایات باصول جدید ممکن نخواهد شد و مردم که از انقلاب بیدار شدند فوراً عدالت و حقانیت میخواهند و حاضر نیستند که مدتی بمداومت باصول قدیمه تن دردهند تا بتدریج شعبهای دیوانخانها در ولایات ممتد و دایر شود. اعضاء کمیسیونی که قانون انجمنها را نوشتند عبارت بودند از: آقا سید حسن تقیزاده. محمد قلیخان مخبرالملک و مستشارالدوله و دو سه نفر دیگر (جمعاً شش نفر بودند).
***
در ضمن انقلاب تبریز باید دو فقره هم ذکر بشود. یکی اخراج میرهاشم از تبریز و دیگری اخراج حاج میرزا عبدالکریم امام جمعه. میرهاشم چنانکه مذکور شد از مؤسسین انقلاب و بلکه سردسته و پیشقدم اولی بود که بقونسولخانهی انگلیس رفت. ملائی بود پیشنماز و جوان بسن تقریباً 35 سال. مشارالیه از سادات محلهی دوهچی و از منسوبین طایفهی حاجی میر مناف صراف و حاجی سید مرتضی صراف و غیرهم بود در اوائل جوانی شاگرد بزاز بود بعد پی تحصیل و در خط ملائی افتاد و بنجف رفت و کمی پیش از انقلاب (تقریباً یکی دو سال) بتبریز برگشته و در محلهی دوهچی ملائی میکرد. مشارالیه شخصاً بسیار حریص و جاهطلب بود ولی خیالات آزادی طلب داشت لهذا علم انقلاب را بلند کرد و لهذا بملاهای خیلی بزرگ و مجتهدین تبریز که این در جزو آنها خیلی کوچک بود غلبه کرده و پس از انقلاب نفوذ مطلق و ریاست کل بهمرسانید و مستقیماً با ولیعهد طرف مراوده گردید و در میان مشروطه طلبها معروف شده بود که صد اشرفی از محمد علی میرزا گرفته. در اواخر شعبان 1324 مشارالیه با اعوان و اتباعش و برادرهای خود که همه از الواط سادات بودند بانجمن آمده و نطقی کرد. بعد از آن میرزا حسین ناطق معروف بواعظ که از معروفترین ناطقین تبریز و پیشروان انقلاب است بلند شد که نطقی بکند میر هاشم او را از نطق ممانعت کرد چون او تمکین نکرد اتباع میرهاشم با شش لول و اسلحهی دیگر بمشارالیه حمله کردند و در وسط انجمن تیر خالی کردند. این فقره سبب قیام پیشروان مشروطیت برضد استبداد میر هاشم شد و همهی مردم غوغا بلند کرده او را از شهر بیرون کردند (مشارالیه بطهران رفت و پس از یکی دو ماه ماندن در طهران و مکاتبه با تبریز و سعی در اصلاح کار خود و استرضای خاطر پیشروان او را در اواخر ذی القعده بوکالت تبریز در مجلس ملی منتخب کردند. مشارالیه در مجلس شورای ملی مدتی قریب یکماه حاضر شد ولی همهی خیالش در برگشتن بتبریز و تحصیل ریاست در آنجا بود. بالاخره بواسطهی مکاتبه براضی کردن سرخیلان آنجا کامیاب شده و بتبریز برگشت و در آنجا جمعی از اهالی محلهی دوهچی را بر سر خود جمع کرده و نفوذی پیدا کرد و در تاریخ انقلاب تبریز سهم مهمی داشت و مصدر فساد بزرگ شد تا آنکه اخیراً انجمن اسلامیه در محلهی دوهچی (شتربان) بنا کرد و با سایر علمای مستبد آنجا بر ضدیت انجمن ملی علم مخالفت برافراشت و اندکی پیش از توپ بسته شدن مجلس ملی یکی از فدائیان در خانهی مجتهد تبریز حاجی میرزا حسن که همهی ملاها برای فساد اجتماع کرده بودند در موقعی که مجلس متفرق میشد میر هاشم را با گلوله زد، تیر به ران او خورد و پس از چند روز معالجه باز بر فساد خود برگشت و در جنگهای محلات بعد از توپ بندی مجلس یکی از سردستههای مستبدین محلهی دوهچی بود تا پس از غلبهی مشروطه طلبان و تصرف همهی شهر را در اواخر سال 1324 (گویا در شوال) بطهران رفت و از مقربین محمد علی شاه بود و پس از اعلان ثانوی مشروطیت از طرف محمد علی شاه مشارالیه با اتباع خود در زرگنده (قریهی ییلاقی سفارت روس) مینشست و آنجا مصدر شرارتهائی شد و مست میکرد و بادستهی مسلح به دهات اطراف برای اذیت دادن بمشروطهطلبها حمله میبرد تا سفارت روس مجبور شد او را از آنجا بیرون کنند. بعد از فتح طهران بدست مشروطه طلبان میر هاشم با برادرش از شمیرانات به پشت کوه شمیران و از آنجا بطرف مازندران فرار کرد و تبدیل لباس کرده بصفت یک طبیبی میرفت. امیر مکرم لاریجانی او را گرفتار کرد و بطهران فرستاد و در 8 ماه اوت فرنگی او را دار زدند (یك روز بعد از گرفتاریش) و حسین برادرش را حبس کردند در اوائل رمضان گویا (در 8 آنماه) حاجی میرزا عبدالکریم امام جمعهی تبریز پسر حاجی میرزا عبدالرحیم ابن حاجی میرزا باقر ابن حاجی میرزا احمد که از بزرگترین علما و ملاکین مستبد آذربایجان بود و همه وقت شریک استبداد محمد علی میرزا بوده است بیک غوغای عام ملی از شهر اخراج شد. مشارالیه به قزلچه میدان (قریهایست در سه فرسخی تبریز) از املاک خود رفته و در آنجا ماند. در همان اوقات مقارن انقلاب تبریز بلکه قدری پیش از آن در رشت هم مردم بقونسولخانه انگلیس رفتند و بهمان قرار اطمینان آزادی گرفته و بیرون آمدند.
***
در چهاردهم ماه رجب که من (تقیزاده) از تبریز بعزم طهران از راه قفقاز سفر کردم ابتدا قریهای از توابع اردوباد موسوم به ونند برای دیدن بعضی خویشاوندان رفتم. این ده نزدیک رودخانهی ارس بوده و از سرحد ایران دور نبود. در آن اوقات نزاع ارامنه و مسلمان در قفقاز خیلی شدت داشت و در سه چهار روز اقامت من در آن قریه جنگهای خیلی سختی در نواحی زنگزور و معادن مس آنجا میان ارامنه و مسلمانان قفقاز بعمل آمد و مسلمانان زنگزور را ارمنیها قتل عام کرده و مزارعشان را سوزانده خانههایشان را خراب کردند. عدهی کثیری از فراریان آنها زن و مرد پای پیاده از کوههائی که میان ولایت زنگزور و اردوباد واقع است عبور کرده و بآن نواحی مخصوصاً قریهی ونند فرود آمدند. هیجان فوقالعادهی در دهات ارامنه و مسلمان موجود بود و تمام قفقاز یک پارچه آتش گرفته بود. لهذا من با مرحوم میرزا علی محمدخان از حرکت از آن ده بواسطهی خطرناك بودن راهها بازمانده و 16روز در آنجا مجبوراً متوقف ماندیم تا بالاخره از طول مدت بستوه آمده و هر چه باداباد عازم جلفا شدیم. در وصول بجلفا خبر انقلاب تبریز را شنیدیم ولی دوباره عبور از سرحد روسیه و عودت بتبریز را مصمم نشده و بتفلیس و باکو رفته از باکو بر حسب دعوت حاجی میرزا عبدالرحیم معروف بطالبوف به تمیرخان شورا رفتیم چهار روز در خانهی او مهمان مانده و باز بباکو برگشتیم و عازم رشت و طهران شدیم. در سیم رمضان برشت رسیدیم و در کاروانسرای گلشن منزل کردیم و شب همانروز در تیمچهی حاضر مجلس انتخابات تجار رشت برای انتخاب وکیل بمجلس ملی تهران شدیم. تجار رشتی و سایر ولایات که در رشت باسم غربا معروفند هیچ اطلاعی از کیفیت انتخابات نداشتند و بر حسب اصرار میرزا صالحخان کلانتر تبریزی ملقب بوزیر اکرم که در آنموقع حاکم گیلان بود همه شب اجتماع میکردند و بدون اخذ نتیجه متفرق میشدند. من طریقهی انتخاب را بدانها تعلیم دادم و همه قبول کردند و شروع بانتخابات نمودند.
مجلس ملی در 17 شعبان در عمارت (طاقنما) در دربار افتتاح شد و پس از چند روز به بهارستان منتقل گردید. مجلس تا مدتی عبارت از وکلای شهر تهران بود که قریب شصت نفر بودند. وجود چند نفر از تربیت شدگان فرنگی مآب روح مجلس و رونق کار بود. از آنجمله مرحوم صنیعالدوله مرتضی قلیخان که بریاست مجلس انتخاب شد و برادرش محمد علیخان مخبر الملك و برادرزادهاش حسنعلیخان نصرالملک پسر حسین قلیخان مخبرالدوله که جوانی تقریباً 28 ساله (؟) بود و داماد خواهر او حسنخان صدیق حضرت و محققالدوله از معلمین مدرسه سیاسی و شاهزاده اسدالله میرزا (شهابالدوله) و میرزا سید ولی اللهخان طبیب که وکیل چلوپزها و آشپزها بود و از اهل علم نمرهی اول طهران بشمار میرفت. تا قریب دو ماه مجلس ملی رونقی نداشت و مذاکراتش طبع و نشر نمیشد. عدهی کمی از تماشاچیان در مجلس حاضر میشدند و دخول در مجلس آزاد بود. ورود میرزا جوادخان سعدالدوله پس از آزاد شدنش از تبعید در یزد و رسیدنش باشکوه تمام بطهران و عضویتش در مجلس ملی مجلس را رونقی داد و مباحثات او شدت و گرمی گرفت. ماه رمضان و شوال بمذاکرات در خصوص قرض 400 هزار لیرهی انگلیسی از دولتین روس و انگلیس که دولت بتوسط ناصرالملک میرزا ابوالقاسمخان وزیر مالیه و مهدیقلی خان مخبرالسلطنه بمجلس پیشنهاد کرد و پس از مذاکرات زیاد رد شد، و ترتیب قانون اساسی که باسم نظامنامهی اساسی مجلس خوانده میشد و مشتمل بر 15 ماده بود و مباحثه در اصلاحاتی که میان مجلس و شاه در بعضی مواد آن پیدا شد و اقدامات ابتدائی برای تأسیس بانک ملی که ناشی از رد قرض دولت از روس و انگلیس شد و مردم بهیجان آمده و داوطلب شدند که خود بانکی، ایجاد کنند و صحبتهای متفرقه بینظم ایمن و بدون دستور (تهیهی مطالب پیش از وقت) مانند عمل نان طهران مذاکرات سخت برضد اعمال خیر صحیح آن از اجزای دولت گذشت، و روز بروز مجلس بر ضد دولت تندتر و پرشورتر میشد با وجود این دولتیان و دستگاه سلطنت و ارکان دولت اعتنائی بمجلس نداشته و حتی مجلس را بمعنی پارلمان نمیگرفتند بلکه مانند یک عدالتخانه و یک مجمع بازی حساب میکردند وزراء در مجلس حاضر نمیشدند خود را مسئول مجلس نمیدانستند. و در مطالب لازمه مجلس عریضه مینوشت و بعد از مدتی جواب میگرفت لفظ مشروطیت هم معمول نبود. در ماه شوال مجلس کمکم رونقی گرفت.
اولین وکیل ولایات که وارد طهران شد حاجی شیخ محمدتقی وکیل الرعایا وکیل همدان بود که بواسطهی حکومت ظهیرالدوله در همدان و تمایل او باصلاحات جدیده زودتر سعی کرده بود که دو نفر وکیل آنجا انتخاب شوند. و یکی از آنها فوراً بطهران آمد. پیش از ورود او فقط از وکلای ولایات یک نفر میرزا ابوالحسنخان معروف ببانکی از اجزای سابق بانک شاهنشاهی بود که مقیم طهران بوده و تلگرافاً خبر انتخاب او را از شیراز داده بودند. (قوام الملک شیرازی انتخاب او را تلگراف کرده بود) دومین وکیل ولایت که وارد شد آقا سید حسن تقیزاده بود که در ماه شوال خبر انتخاب تلگرافاً رسید و از همان روز در مجلس حاضر شد.
منبع مقاله:
افشار، ایرج؛ (1386)، مقالات تقیزاده (جلد یکم) مشروطیت، تهران: توس، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}